من 11 ساله که بودم پدر بر اثرسکته ی قلبی فوت کرد خیلی داغون شدم یادمه پدرم بهم می گفت ته تقاریه من آخه پسره کوچک خونواده هستم 3ماه گذشت براثرتب و لرز 3روزافتادم بیمارستان کرمونشاه همش سروم امپول قرص بهم می دادن شده بودم موش آزمایشگاهی بعداز 3روز اومدم خونه بعداز یک ماه دوچره ی دوستم گرفتم به وسیله ی آنتنی که وصل دوچرخه بود پایین چشم سمت چپ خورد برید طوری بود که 6تا از داخل 6تااز بیرون بخیه کردم دکتر می گفت اگر یک میل دیگه بالاتر می برید ممکن بود چشمم کوربشه .
فقط بهتون میگم قدر پدرتونو بدونید.