-
بدبختی داغونی...
1389/11/27 21:46
امروز از همچی خوردم از استاد از دوست از هم خونه ای از اینقدر داغون شدم که اصلا نمیدونم چیکار میکنم آخه تتوی شهر غریب زندگی میکنم بخدا خیلی تنهام هم خونه ام پوستم کنده بعضی شبها می زنم بیرون تا صبح تتتوی پارک نزدیک خونه ای گرفتیم روی صندلی می شینم گریه میکنم از این طرف امیدم به یه بنده خدا بود که امیدم به اون بود که...
-
خدا جونم
1389/11/27 21:43
سلام خدا جونم قربونت برم دیدی چقدر تنهام؟ مثل خودت...... دیگه از آدمات خسته شدم از حرفاشون از خنده هاشون از گریه هاشون از دوست داشتن هاشون..... خدا جونم اینا فقط بلدن حرف بزنن!!!! اینا فقط بلدن دل بشکنن!!!!! اینا فقط بلدن دروغ بگن!!! خداجونم خیلی تنهام...... واقعا راسته که میگن این روزا کار دل شکستنه...... تواین چند...
-
شانس .....
1389/11/27 21:00
من تتوزندگیم هیچی شانس ندارم دلم می خواد به همه چی برسم ولی با تلاشی میکنم نمی رسم برام دعا کنید خیلی داغونم خیلی داغونم
-
۱۱ سالگیه من...
1389/11/27 11:02
من 11 ساله که بودم پدر بر اثرسکته ی قلبی فوت کرد خیلی داغون شدم یادمه پدرم بهم می گفت ته تقاریه من آخه پسره کوچک خونواده هستم 3ماه گذشت براثرتب و لرز 3روزافتادم بیمارستان کرمونشاه همش سروم امپول قرص بهم می دادن شده بودم موش آزمایشگاهی بعداز 3روز اومدم خونه بعداز یک ماه دوچره ی دوستم گرفتم به وسیله ی آنتنی که وصل...
-
تنهایی را دوست دارم زیرا بی وفا نیست
1389/11/27 10:50
تنهایی را دوست دارم زیرا بی وفا نیست ... تنهایی را دوست دارم زیرا عشق دروغی در آن نیست ... تنهایی را دوست دام زیرا تجربه کردم ... تنهایی را دوست دارم زیرا خداوند هم تنهاست ... تنهایی را دوست دارم زیرا.... در کلبه تنهایی هایم در انتظار خواهم گریست و انتظار کشیدنم را پنهان خواهم کرد... در امتداد نگاه تو لحظه های انتظار...
-
آسمان....
1389/11/27 10:49
آسمان هم از رنگ تنهایی میترسد. ستارگان می آیند و او آرام میگیرد. تو بیا تا من نیز آرام شوم
-
مسافر....
1389/11/27 10:47
تو هرگز دلتنگی چشمانم را ندیدی، و تصویر خاموشی قلبم را در روشنای آرزوهایت ... تو فریاد سکوتم را در میان واژگان روزمره زندگی نشنیدی، تو فرصتی نداشتی برای برداشتن سیب سرخی از دستانم، فرصتی نداشتی برای باور کردن باورهایم، جاده ها چنان تو را در خود گرفتار کرده اند، که لحظه ای توان ایستادن نداری... تو فرزند سفر بودی، و من...
-
رسم زندگی...
1389/11/27 10:45
هی فلانی میدانی؟ میگویند رسم زندگی چنین است... می آیند .....می مانند.....عادت میدهند......و میروند وتو در خود می مانی وتو تنها می مانی راستی نگفتی رسم تو نیز چنین است؟...... مثل همه ی فلانی ها ؟؟؟
-
خسته شدم.....
1389/11/27 10:44
دیگه از دست تو و ترانه هات خسته شدم دیگه از شنیدن رنگ صدات خسته شدم چه جوری بگم هنوز خیلی دوست دارم ولی انگار از بیشتر از این بودن باهات خسته شدم منی که عمرم و زندگیم تو چشمای تو بود باورت نمی شه که از رنگ چشات خسته شدم انقدر نگام کردی که دیگه زد به سرم از اون آتیش خوابیده تو نگات خسته شدم تو به من می گی بی انصافم و...
-
این روزها....
1389/11/27 10:43
این روزا عادت همه رفتن ودل شکستنه درد تموم عاشقا پای کسی نشستنه این روزا مشق بچه ها یه صفحه آشفتگیه گردای رو اینه ها فقط غم زندگیه این روزا درد عاشقا فقط غم ندیدنه مشکل بی ستاره ها یه کم ستاره چیدنه این روزا کار گلدونا از شبنمی تر شدنه آرزوی شقایقا یه شب کبوتر شدنه این روزا آسمونمون پر از شکسته بالیه جای نگاه عاشقت...
-
20/01/ 81
1389/11/27 01:03
روز 20/01/ 81 روزی بود برای آخرین بار روی نازه پدرمو بوسیدم وقتی که منو رسوند مدرسه هنوز شکلش میاد جلوی چشمام اون روز یکی از روزهای بد زندگیم بود وقتی که ظهر از مدرسه اومدم خونه دیدم دیگه پدرم نیست اصلا باورم نمی شد تا وقتی که عصری رفتم سرخاک پدرم اونجا فهمیدم پدرمو ازدست دادم و پدره نازنینم پدره گلم پدره عزیزم برای...
-
سلام
1389/11/26 20:48
به نام خدا سلام من میلاد دانشجوی ترم دوم حسابداری بازگانی تبریز هستم البته بگم من ساکن کرج هستم ولی از شانس بد یا خوبم دانشجوی تبریز شدم خلاصه امیدوارم از وب من خوشتون بیاد .